اين روزها همينطوري چيزهاي عجيب غريب مي بينم. يكي از اين چيزها برنامه نقد اول بود كه هفته پيش از شبكه يك پخش شد و هدفش نقد و بررسي مجموعه "زيرتيغ" بود. حضور قاضي مرتضوي، سخنگوي سابق قوه قضاييه، عماد افروغ و...توي اين برنامه واقعا شگفتانگيز بود. همش با خودم فكر ميكردم، موضوع اين سريال واقعا اين قدر به قوه قضاييه و مقننه نزديك بود كه بايد براي تحليل اون از اين افراد دعوت كرد. لبخند رضايت محمدرضا هنرمند رو كه از تعريف و تمجيدهاي مقامات به وجد اومده بود رو در كنار نامه حسين غضنفري تدوينگر سريال كه واقعا آدم با خوندنش ناراحت ميشه كنار هم بگذاريد. نتايج جالبي دستگيرتون خواهد شد. http://www.etemaad.com/Released/86-01-30/151.htm
نامه تدوينگر زير تيغ به محمدرضا هنرمند
زير تيغ يک نفره ساخته شده؟
محمدرضا هنرمند عزيز، نوشتن اين نامه برايم آسان نيست، کلمات هي دارند بيراهه مي روند و من تلاش مي کنم سر به راهشان کنم، کلماتي را خط مي زنم، صفحه يي را پاره مي کنم، قدم مي زنم و دنبال کلمات شايسته مي گردم. اين نامه را دارم مي نويسم تا از سکوتت - سکوت معنادارت - در برابر دوربين هاي شبکه ملي گلايه کنم اما براي يادآوري هم که شده از گذشته آغاز مي کنم از حدود يک سال پيش. اواخر سال هزار و سيصد و هشتاد و چهار در دفتر محمدرضا تخت کشيان مشغول تدوين سريالي هستم، آقاي تخت کشيان مي گويد؛ «قرار است آقاي هنرمند باهات تماس بگيرد و درباره سريال زير تيغ صحبت کند.» چندي نمي گذرد که تماس مي گيريد و قرار ملاقات مي گذاريد، در اولين ديدارمان فيلمنامه «زير تيغ» را مي دهيد به من تا بخوانم، تعطيلات عيد صرف خواندن فيلمنامه مي شود، قرارهايمان را مي گذاريم تا سريال را تدوين کنم اما به علت آماده نبودن باکس تدوين، کار يک ماهي به تعويق مي افتد، «ميم مثل مادر» آغاز مي شود، مرحوم «ملاقلي پور» از من مي خواهد تا تدوين فيلمش را به عهده بگيرم، رسول را دوست دارم، از شما و تهيه کننده مي خواهم اجازه دهيد «ميم مثل مادر» را تدوين کنم، تو با مهرباني قبول مي کني، اوايل تابستان بود که تدوين زير تيغ را شروع کردم، تدوين قسمت اول که تمام شد آمدي اتاق تدوين، نشستي و کار را ديدي، ابراز محبت کردي که از تدوين راضي هستي و اين داستان تا پايان قسمت دوازدهم ادامه داشت، من تدوين کردم و تو فينال کار را ديدي، از قسمت سيزدهم قصه افت زيادي داشت، من مونتاژ مي کردم و توضيح مي دادم بعضي سکانس ها بايد کوتاه يا حذف شود، ولي تو اصرار داشتي که بيننده اين سکانس ها را دوست دارد. ماه رمضان از راه رسيد، روزي هشت ساعت روي تدوين زير تيغ کار کردم تا پروژه تمام شود، نمي آمدي، مي گفتي؛ «دوست ندارم ماه رمضان کار کنم.» حتي براي بازبيني مونتاژ نهايي هم نمي آمدي، با پايان ماه مبارک رمضان، زير تيغ تا قسمت هفده پيش رفته بود، به دليل اختلافاتي که با تهيه کننده پيدا کرده بودي، تنش ها را به اتاق تدوين کشاندي، بعد از کشمکش هاي بسيار باکس تدوين به جاي ديگري منتقل شد، يک هفته بعد از اين اسباب کشي تدوين نهايي تمام شد، شما آمديد و روزي يک قسمت از مجموعه را بازبيني کرديد. محمدرضا هنرمند عزيز،يادم مي آيد روزي را که دادگاه آخر را بدون حضور من بازبيني مي کردي، من وارد اتاق شدم، تو گفتي؛ «آنقدر خوب تدوين شده که کوچکترين تغييري در آن نمي دهم.» چند روز بعد تدوين «زير تيغ» به اتمام رسيد، يادم هست که هنگام خداحافظي دستم را ميان دستت فشردي و گفتي؛ «خسته نباشي، ممنون از تمام زحماتي که براي اين کار کشيدي.» گفتي؛ «زير تيغ قائم به تدوين است.» و بارها و بارها تکرار کردي که جبران مي کنم، اما خسته و با رضايت قلب از اتمام کار و فرجام مصائب «زير تيغ» فقط يک کلمه گفتم «خداحافظ» و از اتاق تدوين خارج شدم. امروز سال ها از آن ماجرا نگذشته است، تنها يک ماه با آخرين روزهاي با هم بودنمان گذشته است، تلويزيون روشن است و برنامه «نقد اول» را نشان مي دهد، تو با چهره يي شادمان نشسته يي و داري به تعريف ها و تمجيدهايي که از «زير تيغ» مي شود گوش مي کني، خرسندي که يکي از پربيننده ترين سريال هاي تلويزيون را ساخته يي، آقاي «مهدي فرجي» که آن روزها مدير گروه فيلم و سريال شبکه ملي بود مي گويد؛ «آقاي هنرمند، سر فريم به فريم تدوين زير تيغ حضور داشته و هيچ فريمي بدون نظر ايشان از اتاق تدوين خارج نشده است.» منتظرم که حرف بزني، سکوت مي کني، حرف نمي زني، سر تکان مي دهي به تاييد، به دست راستم نگاه مي کنم، همان دستي که به مهرباني فشارش دادي و گفتي جبران مي کنم، دوباره ذهنم چنگ مي زند به گذشته، به روز بعد از پخش قسمت اول، آمدي دفتر و خسته نباشيد گفتي در حضور بچه ها، گفتي مردم سريال را دوست داشته اند، يکي از بچه ها مي گويد؛ «فردا که پخش سريال تمام شود مصاحبه مي کني و اسمي از عوامل نمي بري»، ناراحت شدي، گفتي؛ «پس هنوز مرا نشناخته ايد، زير تيغ با همه عواملش معني دارد اگر خوب است و اگر بد است ايراد از من است.» گفتي؛ «در تمام مصاحبه هايم اين را خواهم گفت.» نمي دانم چرا در «نقد اول» سکوت کردي، نمي دانم چرا فراموش کردي «حسين مهدوي» براي صداگذاري «زير تيغ» چهل و هشت ساعت بيدار بود و راستي چطور فراموش کردي که نقش يکي از بازيگرانت روي ميز مونتاژ درآمد. ايرادي ندارد، بگذار همه فکر کنند تو فريم به فريم تدوين بودي و حضور داشتي، مهم اين است که من و تو و خدا مي دانيم بين من و تو و زير تيغ چه اتفاقي افتاده است، تفاوت من و تو در اين است که تو تريبوني داري به اسم تلويزيون با هفتاد ميليون مخاطب، مي تواني سکوت کني و همه چيز را به نام خودت تمام کني، من از داشتن اين تريبون محرومم، نمي توانم حرف بزنم و از نفع معنوي ام دفاع کنم، زير تيغ را تو يک نفره ساختي، نه طراح صحنه يي بود، نه عکاس، نه گريمور، نه تصويربردار و نه هيچ کس ديگر، راستي پرويز پرستويي هم بود، خوشحالم که حداقل قدر او را دانستي. فکر مي کنم تو در اين مدت مرا شناخته باشي، مي داني اهل هياهو نيستم، هيچ وقت نبوده ام، هيچ وقت اعتراض نکرده ام، دنبال جايگاهي هم نيستم تا مورد تاييد آناني قرار بگيرم که در چينش کلمات بر عليه يا له فيلم يا سريالي استاد فن هستند، عمر من در اتاق هاي کوچک تدوين گذشته است و وابسته هيچ خانه و صنفي هم نيستم که از عاقبت کار واهمه داشته باشم، گاهي ولي يکي بايد پيدا شود و حرف تمام آدم هايي را که در سکوت کنارت بوده اند و توانشان را گذاشته اند تا کاري مثل «زير تيغ» ساخته شود، بزند. من حسين غضنفري نيستم، من گروهي هستم که هيچ وقت آنها را نديدي، تو فوروارد يک تيم يازده نفره يي هستي که فراموش کرده يي ده نفر ديگر دويده اند و عرق ريخته اند تا گلي را وارد دروازه کني. محمدرضا هنرمند عزيز ،نامه ام را با جمله يي از «مارتين اسکورسيزي» به پايان مي برم، کسي که جايگاه او در سينماي جهان غيرقابل انکار است، همه مي دانند که کارگرداني است تمام عيار، او پس از چند همکاري مشترک با «تلماشون ميکر» در يکي از مصاحبه هايش مي گويد؛ «من سينما را از تدوينگرم آموختم» البته به خوبي مي دانم که من «تلماشون ميکر» نيستم... هميشه موفق باشي،حسين غضنفري
روزنامه اعتماد پنجشنبه 30 فروردين
شما هم بنويسيد (3)...